خیلی حرف ها تو دل و سرمونه اما از ترس گزمه های نت نمی توانیم بر صفحه کیبورد پیاده شان کنیم
اگر از محتوی کمی ناراضی بودین بر ما خرده نگیرین
۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه
از این به بعد
آیین زنگ زد و تهدید کرد که : بابا انوش دیگه اونور ننویس ، خطر داره . منم گفتم : ok . بنابر این ایشاللا از این به بعد فقط همین جا می نویسیم و بس . یا علی
۳ نظر:
کل تراوشات مغزیت همین بود دیگه ؟؟؟؟
تازه کلی فکر کردم واسه اطاله کلام که بیشتز از یه خط شه .
مبارکا باشد این وبلاگ نو و با کلاستان
ارسال یک نظر