خیلی حرف ها تو دل و سرمونه اما از ترس گزمه های نت نمی توانیم بر صفحه کیبورد پیاده شان کنیم اگر از محتوی کمی ناراضی بودین بر ما خرده نگیرین
۱۳۸۹ آذر ۹, سهشنبه
تعطیلی
۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه
حکایت آنها که فقط یک خیابانند
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه
یک روز با عرفای حلقوی
۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه
میثم تمار
باز آمدم
۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه
چوپان دروغ گو
50 قدمیتو نمی بینی
همه می گن هوا از همیشه تمیز تره
۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
داور مارو دزدیدن دارن باهاش پز میدن
۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
عرفان گرد
۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه
باز هم وطن
ایضاً وطن
گويي شکست شير را از موش باور ميکنم
وقتي تو مي گويي وطن يکباره خشکم مي زند
وان ديده ي مبهوت را با خون دل تر مي کنم
وقتي تو ميگويي وطن بر خويش مي لرزد قلم
من نيز رقص مرگ را با او به دفتر مي کنم
بي کوروش و بي تهمتن با ما چه گويي از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر میکنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ایران میدود
من گات های عشق را مستانه از بر میکنم
وقتی تو میگویی وطن شهنامه پر پر میشود
من گریه بر فردوسی آن پیر سخنور میکنم
وقتی تو میگویی وطن بوی فلسطین میدهی
من کی نژاد عشق با تازی برابر میکنم
وقتی تو میگویی وطن از چفیه ات خون میچکد
من یاد قتل نفس با الله اکبر میکنم
وقتی تو میگویی وطن خون است و خشم و خودکشی
من یادی از حمام خون در تل زعتر میکنم
وقتی تو می گویی وطن قدس است و شامات و حجاز
من همدلی کی با چنین نادان برادر می کنم
تاریخ ایران تو را شمشیر تازی میسزد
من با عدالت جوئیم یادی ز حیدر میکنم
ایران تو یعنی لباس تیره ی عباسیان
من رنگ روشن بر تن گلگون کشور میکنم
ایران تو با نام دین،زن را به زندان میکشد
من تاج را تقدیم آن بانوی برتر میکنم
ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم
ایران تو میترسد از بانگ نوای و نای نی
من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم
وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یاْس و غم
من کی ٔگل “امید” را نشکفته پر پر میکنممصطفی بادکوبه ای
۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
شب امتحان
ما رو فراموش نكني ! رو عهدمون پا نذاري
خورشيد خانوم يه وقت نري كنيز ديو شب بشي
ساده نشي گول نخوري همسر مير غضب بشي
تو قصر ديو شب بايد با بي چراغي سر كني
اين همه عاشق بايد دوباره در به در كني
ما عمريه خاطر خواه نور شماييم به خدا
دنبال يه رشته از اون موي طلاييم به خدا
خورشيد خانوم ! خورشيد خانوم
خواستگارات قلابيه
به فكر قيچي كردن
اون موهاي آفتابيه
ميگن شما منتظرين كه شب ستاره دار بشه
دل سياهش مثه ما عاشق و بي قرار بشه
خورشيدخانوم ! باور نكن اين كلك دوباره رو
ما خيلي وقته مي شناسيم اين شب بي ستاره رو
حتي اگه بگين : بمير ! شب جواب رد نميده
اين شب تاريك كلك هفتاد و هفتا جون داره
مي ميره اما دوباره
تو قصه مون پا مي ذاره
خورشيد خانوم طلوع كنين
تا اين شب اينجا نمونه
خروس واسه طلوعتون
دوباره آواز بخونه
۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه
امان از دست مادرا
اون وقت پری روز که از عقد کنون یکی از فامیلا بر گشتیم مکالمه من و مادر بزرگوار راداشته باشین
- فلانی را دیدی
- اره
- دیدی چه قدر خانمه دیدی
- دقیقن کجاش را باید نگاه می کردم واسه این قضیه
- ماشالله عجب قد و بالایی هم داره دیدی
- به نظر من که کوتوله اومد
- خوبه تو ام خودش طعنه به چنار می زنه به همه میگه کوتوله تا پارسال که می گفتی من دختره ریزه میزه دوست دارم
- امسال ارشد قبول شده ها بهشتی دیدی
- کارنامشو باید می دیدم ؟ یا برگه انتخاب واحد
- ماشالله با مطالعه هم هست دیدی ؟
-مامان اخه مطالعه را که نمی شه دیدی ، حالا چی می خونه فهیمه رحیمی یا یوسف آباد خیابان 35 ام
- خوبه حالا تو هم گیردادی
- مردا که رفتن نبودی ببینی چه خانم و متین بود ندیدی که
(تو دلم گفتم اره دیگه تنها قسمت بدرد خورش که مارو بیرون کردین )
-اصلن آدم کیف میکنه می بینتش دیدی که؟؟؟
- نه
و قس علیهذا
حالا سوالی که واسه من پیش میاد اینه که اگر دیدن خوبه پس چرا نمی گذرادید من دائم دید بزنم یا خدایی نکرده اگر دیدی بزنم چشمم را از حدقه در می آورید
اگر بده پس چرا یه 1000000000000000 باری پرسیدین دیدی
تا حالا فکر می کردیم دولت سیاست یک بام و دو هوا داره نگو همه جا همینه
پانوشت
خدایی نکته دوم در مورد این مجالس اینه که هرکی به آدم می رسه می گه فلانی دیر شدا کچل شدی زن نگرفتی این نکته هم توجه منو به خودش جلب می کنه مگه اینا که زن گرفتن به کجا رسیدن که من بخواهم بگیرم
زن بگیری دو حالت داره
یا زندگی می کنی که الان داری می کنی
یا طلاق می گیری
که همین زندگی که داری میکنی را هم دیگه نمی تونی بکنی
پس با یه محاسبه سر انگشتی می شه فهمید که نگیری بهتره