۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

برف

برف مي بارد

برف مي بارد به روي خار و خارا سنگ

كوه ها خاموش

دره ها دلتنگ

راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ

بر نمي شد گر زبام ِكلبه اي دودي

يا كه سوسوي چراغي گر پياميمان نمي آورد

رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده ها لغزان

ما چه مي كرديم در كولاكِ دل آشفته ي دمسرد

آنك آنك كلبه اي روشن

روي تپه روبروي من

در گشودندم

مهرباني ها نمودندم

...

سیاوش کسرایی


۴ نظر:

آیین اهورایی گفت...

namarad man mikhastam ino bezaram kheili ....i

sasa گفت...

سلام وای چه نوشته ی قشنگی
راستی من اپم
اون وب رو که گفتم رفتی؟
اهنگ وبلاگم چشه بچه؟؟

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ ساسا:
خداوند سیاوش کسرایی رو قرین رحمتکناد
من آفم
رفتم ، ممنون
کوچولو! آخه اونم آهنگه گذاشتی . فقط به درد جرز دیوار می خوره . البته فکر کنم آیین هم خوشش بیاد .

sasa گفت...

میگم بابابزرگ مدیر اون وب رو نمیشناسی؟