۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

سفر کیش و دوچرخه سواری ما

هر سفری که می رم به این نتیجه بیشتر می رسم که دارم با آدما و اخلاقهای مختلف بیشتر آشنا می شم . یه جور ضد ضربه و یه جور موافق با هر طبعی . یه موقع هایی وقتی با یه غریبه یا نا آشنا همسفر می شدم ، خیلی سخت خودمو تطبیق می دادم . ولی خصوصاً تو این سال ، تجربم تو موافق شدن با آدمای مختلف بیشتر شده . اما از این سفر اخیر براتون بگم که بعد از 27 سال به یه آرزو رسیدم و اون 2 چرخه سواری بود . از همون بچگی آرزوی سوار دوچرخه شدن به دل ما مونده بود و چون خونمون یه جای شلوغ بود ، خانوم والده هم که کلی در بچه داری محتاط بود ، ممانعت می کرد از ابتیاع دو چرخه . خلاصه کم کم زد و ما بزرگ شدیم ، بدون اینکه باری سوار دو چرخه شیم . ( می دونم الان آیین می گه که وقتی تو قنداق بوده ، رکاب می زده ) . آقا روز دوم کیش تنها شدم ، چون همسفرام حاضر نبودند دمی رو از خرید غافل شن ، چیزی که من باهاش میونه ی خوبی ندارم . پس رفتم تو ساحل قدم زدم و کلی حالهای احساسی از خودمون بروز دادیم . بعد یه دفعه دیدم یه گوشه ای دوچرخه کرایه می دن . بی محابا دل به دریا زدم و یه دوچرخه کرایه کردم . همون جلو یارو اومدم سوار شم که دیدم دارم با کله می خورم زمین . خودمو از تک و تا ننداختم و گفتم این رکابش بالاست . یارو اومد داد پایین . من هم چون می خواستم دوباره ضایع نشم دوچرخه رو گرفتم دستم و رفتم تا یه گوشه ی خلوت گیر آوردم . کتمو درآوردم و شروع کردم به تمرین . زیاد سخت نبود و زود یاد گرفتم . دیگه رو هوا بودم و یه دفعه دیدم یه ساعت از رکاب زنیم می گذره . جالب بود که تو اون لحظه های آخر یه خانومه که سه چرخه نشسته بود دور از جون مثل اسب اومد طرف ما و ما هم کشتیم خودمونو تا بهش نخوریم . بعد گفت آقا مراعات کن دیگه . مگه نمی بینی من تازه کارم . می خوای اذیت کنی . من لبخندی زدم و گذشتم . تو دلم گفتم : خدا بیامرز ! خبر نداری پشت این دوچرحه سواری یه آدم 27 ساله ، تنها یه ساعت و شایدم کمتر ، تجربه هست ، نه بیشتر. یه نکته هم باید در پایان بگم . جوگیر میشین ، بشین . ولی هیچ وقت تو این جور مواقع زیاد جوگیر نشین . چون دور از جونتون الان من 2 روزو دو شبه که نشیمنگزم درد می کنه !

۲ نظر:

فريده گفت...

اولين خاطره دوچرخه سواري من هم همينجوري بود

sasa گفت...

چه باحال بوده
وای ای کاش منم بودم کلی ضایت میکردم
جای من خالی بوده ها