۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

هم آغوش دلتنگی

میان پیراهنم گلهایی به رنگ عجیب لبخند می زنند
من خود را در آغوش می گیرم،
آرام و دلتنگتر از همیشه
آوازی را از میان لبهای بسته در خود تکرار می کنم
و به لحظه ای می اندیشم که در انتهای نفسهایم
صدای آغازی دیگر بیاید

۳ نظر:

وحيد زايري گفت...

سلام
قطعه‌ي زيبايي بود . سرشار از اميد .

مریم سپید گفت...

انوش چرا انقد دلتنگی و اشک و بغض و ...
بیخیال دنیا. تا میتونی شاد باش پسر

بارون گفت...

عجب زیباست این آغاز دیگر
پر از رویاست این آغاز دیگر
بنازم ناز این مهمان خوش رنگ
که رنگی سبز زد بر این دل تنگ
بیا لبخند بنشین بر لبانم
که آن را بر دل تنگی نشانم

کم و کسریشو ببخش انوش جان عجله ای بود