۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

یه مرد عاشق

بگو اي مرد من ، اي از تبار هر چه عاشق

بگو اي در تو جاري خون روشن شقايق

بگو اي سوخته ، اي بي‌رمق ، اي كوه خسته

بگو اي با تو داغ ِ عاشقاي دل‌شكسته

بگو ، با من بگو از درد و داغت

بذار مرهم بذارم روي زخمات

بذار بارون ِ اشک من بشوره

غبار قصه‌ها رو از سراپات

بذار سر روي سينه‌ام گريه سر كن

از اون شب‌گريه‌هاي تلخ هق هق

بذار باور كنم يه تكيه‌گاهم

براي غربت يه مرد عاشق

رها از خستگي‌هاي هميشه ، باورم كن

بذار تا خالي سينه‌ام برات آغوش باشه

برهنه از لباس غصه‌هاي دور و ديرين

بذار تا بوسه‌هاي من برات تن‌پوش باشه

تو با شعر اومدي ، عاشق‌تر از عشق

چراغي با تو بود از جنس خورشيد

كدوم طوفان چراغ رو زد روي سنگ

كتاب شعر رو از دست تو دزديد

كدوم شب ،‌ از كدوم صحراي قطبي

غريبانه توي اين خونه اومد

شبيخون كدوم رگبار وحشي

شب مقدس ما رو به هم زد

بگو اي‌ مرد من ، اي مرد عاشق

كدوم چلّه از اين كوچه گذر كرد

هنوز باغچه برامون گل نداده

كدوم پاييز ، زمستون رو خبر كرد

بذار سر روي سينه‌ام ، گريه سر كن

از اون شب‌گريه‌هاي تلخ هق هق

بذار باور كنم يه تكيه‌گاهم

براي غربت يه مرد عاشق

۶ نظر:

بارون گفت...

سلام خیلی قشنگ بود مال کیه ؟

انوشیروان بهدین گفت...

خودم هم نمی دونم . خانوم سیمین غانم خوندش .

تنها گفت...

خیلی قشنگه!

مهرداد گفت...

سلام
این شعر
زمزمه‌هاي يك شب 30 ساله از ايرج جنتي عطايي هست . البته منو ببخشین که جسارت کردم
و در کل

عقل را با عشق زور پنجه نیست

احتمال از ناتوانی می کند

انوشیروان بهدین گفت...

ممنون مهرداد خان

وحید زایری گفت...

خیلی از این کار سیمین خانم خوشم میاد . گل گلدون هم خیلی قشنگه !