۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

من و شاگردام

دیروز اومدم از در کلاس برم تو شاگردام گفتن نمیشه گفتم سر جدتون در و باز کنید  زودتر کلاس را تشکیل بدیم از اون ور زودتر بریم گفتن نه
هی از ما اصرار از اونا انکار رفتیم تو دیدم بععععععععععععععععععععله
رفتن برام یه جعبه شیرینی خریدن روش یه شمع 25  گذاشتن کنارش هم کادو و فاکتور شیرینی  در اولین اقدام پول شیرینی را دادم
کادوشون هم که کولاک بود
از اونجایی که من تو هر کلاس یه ظرف نیم لیتری آب می خورم برام یه ظرف آب خریده بودن و مثل شکلات بسته کردن بودن  کلن حال داد مضاعف

۱۲ نظر:

تنها گفت...

چه شاگردای خوبی،خوش به حالتون.حالا شما کدومشونی؟

بارون گفت...

حالا شما کدومید ؟

انوشیروان بهدین گفت...

معلومه کدومه دیگه . اونکه بدون اینکه از سر و کله کسی بره بالا بازم درازه

آیین اهورایی گفت...

تازه شاگردام بالاي سكو اند من پايينش

mahan گفت...

تولدت مبارک باشه چه شاگردایی!حالا از کجا می دونستند تولدته؟ واقعا 25 سالته؟

بارون گفت...

جواب انوش :ماشاله

بارون گفت...

جواب انوش :ماشاله

م. گفت...

دیگه رفتی تو تیپ استادی اینا، فکر کنم بار بعدی که بیام تهرون اگه ببینمت دیگه نشناسمت :)

مهرداد گفت...

مبارکه ،100 ساله شی عمو اشالا .

بارون گفت...

سلام دوستان با یه شعر به روزم

mahan گفت...

اومدم بگم قالبم خیلی هم قشنگ و اناریه مهم اینه که خودم اناریش کردم سفارش هم می پذیرم

دختر تنهاي گندم گفت...

سلام تولدت مبارك
بابا تو كه كوچولويي 25 سال كه عمري نيست ما كه تا مرز 30 سالگي اومديم چه گلي به سرمون زديم كه توي كوچولو بزني... شوخي بود...
تولدت هزاران بار مبارك ايشالا موفق و سرافراز باشي و يك دختر حاضر بشه زن تو بشه و ...