۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

استادمون کردن شایدم یاورمون استاد شد

ما علم آموزی را رها کردیم اونه که مارو ول نمی کنه

گویا قرار نیست مهری بیاد و مدرسه نریم این بار فقط چند تا فرق داره
1 این بار کوله نمی ندازم مجبورم کیف دستی بگیرم دستم
2 این با منم که تو جا استادی قرار می گیرم
3 من از پیش دبستانی تا فوق لیسانس در منطقه 6 تهران خوندم برای اولین بار می خواهم برم شهرستان دانشگاه
4 این بار منم که می خواهم پوست بکنم
5از همه مهمتر منی که اسطوره تقلب بودم و هستم این بار باید مواظب باشم کسی تقلب نکنه (یعنی می خواهم برم ببینم کسی از من استاد تر هست یا نه)
خلاصه خدا به داد بچه ها برسه انشالله  اخلاق که ندارم سخت گیرم که هستم دیگه واویلا
 سعی می کنم این جا اتفاقات جالبی که سر کلاس میوفته را براتون بنویسم

۳ نظر:

تنها گفت...

به سلامتی استاد شدین مبارک ، شیرینی یادتون نره موفق باشید. اگه از برادران دانشجوتون بودن حالشونو بگیریت

انوشیروان بهدین گفت...

البته قابل توجه دوستان اینکه ایشون من قبل هم از اساتید فن بودن ، فقط جهت عدم ریا عنوان نمی کردن . حالا آیین ! کجا داری می ری ؟ ایشاللا که از یک سوم حقوق به حداقل دو سوم ارتقا پیدا کنی...

farideh گفت...

خداییش اذیتشون نکن همیشه به یاد خاطره هات باش مخصوصا پایان ترم !