۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

آدمی را می توان شناخت

بعد از کلاسی که تو ترم اول ارشد با " دکتر غلامرضا خاکی " داشتم ، بهش خیلی علاقمند شدم . استاد عارف مسلکی بود . قسمت نشد که کلاسهای دیگه ای در خدمتش باشم . من همه کتاب های دکتر و همچنین به قول خودش نوشتکهاشو تا اونجایی که مقدور بود خوندم . ولی هم اون موقع و هم الان سعی می کردم و می کنم یه جورایی مزاحمش نشم . دورادور علاقه مند باشم و پیگیر کاراش و احوالاتش . ایشون از تاثیر گذاران زندگی منه . یادم نمیره که هم او بود که پای منو به جلسات هفتگی شهر کتاب باز کرد . همین دو هفته پیش که ایشون راجع به نظامی گنجوی نشست داشت تو شهر کتاب ، بعد از جلسه رفتم جلو عرض ادبی کردم . دکتر نشناخت ، ولی با همون تواضع همیشگی برخورد کرد . بگذریم .امروز بر حسب اتفاق داشتم تو اینترنت می گشتم ( باور کنین کاملا اتفاقی ) ، که به مصاحبه ای که دکتر با سایت شهر کتاب انجام داده بود برخوردم . تو سه تا پست گذشته گفته بودم که دارم کتاب زندگی " قدیس فرانسوا آسیزی " رو می خونم . امروز تو مصاحبه دکتر دیدم کتاب مورد علاقشو گفته " سرگشته راه حق" یعنی همون کتابی که من الان نزدیک نصفشو خوندم . تازه اون هم با ترجمه منیر جزنی . یاد شعر " آدمی را می توان شناخت " از شاعر انگلیسی " رالف والدو امرسون " افتادم . در زیر شعرشو با ترجمه " استاد حسین الهی قمشه ای " می یارم :
آدمی را می توان شناخت :
از کتابهایی که می خواند
و دوستانی که دارد
و ستایشهایی که می کند
و لباس هایش و سلیقه هایش و از آنچه خوش نمی دارد
و از طرز راه رفتنش و حرکات چشمانش و ظاهر خانه اش و اتاقش
زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست
بلکه همه ی چیزها تا بی نهایت با هم پیوند و تاثیر و تاثر دارند .

۶ نظر:

ناشناس گفت...

عقاید نوکانتی از آن تو
شقایق نورماندی از آن من

تنها گفت...

شعر فوق العاده ای بود . به نظر من دقیقا همینطوره، واسه شناخت آدما دونستن این چیزا خیلی کمک میکنه

mahan گفت...

این شناخت آدم ها خیلی خوب بود اتاقم شلوغه منم شلوغم و با هم گاهی مرتب میشیم

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ ناشناس :
حلاوت و بی صبری از آن من
عشق 13 سانتی از آن تو...

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ تنها :
اگر یک ذره را برگیری از جای
همه عالم خلل گیرد سراپای

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ ماهان :
وقتی اتاقم در هم است ، من نیز در هم می شوم
وقتی که غمگین است او ، من هم پر از غم می شوم