۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

باران

زير باران بيا قدم بزنيم

حرف نشنيده اي به هم بزنيم

نو بگوييم و نو بينديشيم

عادت كهنه را به هم بزنيم

و زباران كمي بياموزيم

كه بباريم و حرف كم بزنيم

كم بباريم اگر، ولي همه جا

عالمي را به چهره نم بزنيم

چتر را تا كنيم و خيس شويم

لحظه اي پشت پا به غم بزنيم

سخن از عشق خود بخود زيباست

سخن عاشقانه اي به هم بزنيم

قلم زندگي به دست دل است

زندگي را بيا رقم بزنيم

«سالكم» قطره ها در انتظار تواند

زير باران بيا قدم بزنيم


مجتبي كاشاني 1382/10/5

۳ نظر:

بارون گفت...

چشمای خیس بارون
سر می کشه تو ناودون
قدم زنون تو بارون
با کی میری انوش جون.............؟

sasa گفت...

وای امروز تو نصف جهان هم بارون میاد
شعر زیبایی بود ولی یه چیزی وجود داره اینکه کسی لیاقت قدم زدن نداره برا همین من تنهای تنها قدم میزنم.

farideh گفت...

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت ...