۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

تعویذ

به چرک مي نشيند
خنده
به نوار زخم بندي اش ار
ببندي.
رهاي اش کن
رهاي اش کن
اگر چند
قيلوله ي ديو
آشفته مي شود.

چمن است اين
چمن است
با لکه هاي آتش خون گُل
بگو چمن است اين، تيماج سبز مير غضب نيست
حتا اگر
ديري ست
تا بهار
بر اين مَسلخ
برنگذشته باشد.

تا خنده ي مجروح ات به چرک اندر ننشيند
رهاي اش کن
چون ما
رهاي اش کن!

۳ نظر:

تنها گفت...

به چی بخندیم، مگه چیزی واسه خنده هست!

بارون گفت...

آدمو می بره تو فکر ....

farideh گفت...

الان دیدم ...
این چند روز درگیر بودم ولی حلش کردم ممنون از کمکت ...
امیدوارم فرصت جبران پیش بیاد