۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

سنتورم

یه مو قعی همه کسم بود
دوستش داشتم
چند وقت بود بهش سر نزده بودم
انگار نه انگار که یه شب هایی تا نمی بوسیدمش خوابم نمی برد
اما اون اندازه من بی وفا نبود
نه کوکش در رفته بود
نه از صدا افتاده بود
هنوز دیلمانش دلمو می بره
که
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاشقی این گونه پندم


هیچ نظری موجود نیست: