شعر زیر رو به بهانه اجرای اخیر استاد شجریان و ایضا نزدیکی به ماه آذر ، ماه جناب مولانا آوردم. برقرار باشید
از کف عصا گر بفکنم فرعون را عاجز کنم
گر تیشه بر دستم فتد بتهای آزر بشکنم
امروز سر مست آمدم تا دیر را ویران کنم
گرز فریدونی کشم ضحاک را سر بشکنم
گر کژ به سویم بنگرد گوش فلک را برکنم
گر طعنه بر حالم زند دندان اختر بشکنم
چون رو به معراج آورم از هفت کشور بگذرم
چون پای بر گردون کشم نه چرخ و چنبر بشکنم
من مرغ عالی همتم از آشیانه برپرم
تا کرکسان چرخ را هم بال و هم پر بشکنم
من طایر فرخنده ام در کنج حبس افتاده ام
باشد مگر که وارهم روزی قفس در بشکنم
۱۲ نظر:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته ام دربدنم...
این جور شعرارو میخونی اعتماد به نفس میگیری ...
پاسخ فریده :
خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم...
پاسخ بارون :
اعتماد به نفس رو خوب گفتی ، ولی کلهم به چیزی اعتماد نکن :
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات هیچ
کاین کار خانه ایست که تغییر می کند
اعتماد مو خیلی وقته از دست دادم ...خیالتون راحت
یه شعر جدید نوشتم قدم رنجه کنید خوشحال میشم
راستی هیچ کدومتون نظرتون رو در مورد مطلبم نگفتین
خودم نوشتمش
لطفا بخونینش
پاسخ ساسا :
تشریف ببرید رویت کنید ، نوشتم .
میدونی ایین اقا من ژاندارک از کهریزک نمیترسیم
قرار شده وقتی دانشگاه قبول شدیم فعالیتای وسیع تری بکنیم
فوقش وب فیلتر میشه یکی دیگه می سازم خیالی نیس
راستی میخوام لینکتون کنم
تو کدوم وب میخواین لینک شین؟
انوش جان عزیز مهربون در بیت آخر پنجره نوشته شده به صورت متصل به خواب خوانده میشود به خاطر همین علامت اتصال رو نزاشتم در واقع همون پنجره ی خونده میشه ممنون بابت نظرتون سعی میکنم در نوشتن دقت کنم
راستی جواب شعرتون...
مزن از سایه حرفی با نگاهت
که او هم می رود از کوره راهت
تو می مانی و تنهایی و تردید :
خدایا کاش می شد سایه ای دید......
ارسال یک نظر