۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

عرفان گرد

بابا تو رو امواتت ما رو بی خیال شو . نمی دونم چه زوریه که بند کرده به من . همون بنده خدایی که عرض کرده بودم خدمتتون که خانومش به قول خودش مستر شده توی عرفان گرد و حلقه بازی می کنه و اتصال . حالا گیر داده که خانومم کلاس گذاشته و تو هم باید بیای . از اونجایی هم که خیلی از من مافوق تره تو اداره ، این اجبار رو با اطاعت اداری همراه کرده . مگه میشه گفت نه . بهتون بگم دقیقا چی گفت . گفت : " جناب آقای انوش ! این آدرس خونمونه . خانومم کلاس گذاشته . هر جور خودت خواستی . ولی حتما برو!" . من با چشام مثل چشم های معصوم یه خر همین جور ذل زدم بهش . با خودم گفتم جلسه اول رو می رم ، بعدش بهونه می یارم و تموم . خدا به خیر بگذرونه . جلسه اول ، امروزه .

۵ نظر:

ناشناس گفت...

منتظریم ببینیم چی شد

تنها گفت...

بخیر گدشت انشالا؟

وحيد زايري گفت...

سلام
هنوز زنده اي !؟

بارون گفت...

بی ادبیم نکردیم ولی بعضیا تحویلمون نمی گیرن........

انوشیروان بهدین گفت...

من زنده ام . به اطلاع دوستان می رسانم به زودی با پستی در خصوص عرفان مذکور در خدمت خواهم بود .