"یک روز به شیدایی ، یک روز دو چشمم خیس
یک روز دلم چون گیس ، آشفته و ریساریس "
نامجو
برخیز دگر برخیز ، تا باز نظر بازم
تا باز دل زخمی ، در پای تو اندازم
برخیز دگر برخیز، با من نظری آغاز
برخیز دگر برخیز، با من نظری آغاز
با غمزه موزونت ، کن باز سخن را ساز
برخیز دگر برخیز ، گیسوی سيه بنما
مجنون به كمندت کن ، پس زلف سیه بگشا
برخیز دگر برخیز، تو نیک مرا دانی
بر رنگ رخم بنگر ، تا فال مرا خوانی
برخیز دگر برخیز ، گیسوی پریشان کن
من بیش نمی دانم ، خود دانی و پس آن کن
برخيز دگر برخیز ، شاید که خبرآید
بر این شب ظلمانی ، شاید که سحر آید
برخيز دگر برخیز ، شاید که خبرآید
بر این شب ظلمانی ، شاید که سحر آید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر