۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

دوباره ناز می کند

نگاه کن نگاه کن ، دوباره ناز می کند
نگر به چشم مست او ، سخن به راز می کند
گهی فتاده گه دوان گهی فتان و گه به پا
که پلک می زند و یا دو چشم باز می کند

۱۰ نظر:

تنها گفت...

چه خبره؟ همش شعرای عشقولانه مینویسید؟

بارون گفت...

سلام با یه شعر به روزم خوشحال میشم مهربون باشید و قدم رنجه کنید

بارون گفت...

قدمهایت به روی دیدگانم
سر افرازم نمودی مهربانم

آیین اهورایی گفت...

جواب بارون:
به به چقدر دنیای عجیبیه دیروز نامهربون بودیم و امروز مهربان باز خوبه تو این دنیا به نتیجه درست رسیدیدن وگرنه
فردا که شم خاک چه سود اشک ندامت :دی

فریده الیاسوندی گفت...

فکر بلبل همه این است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ تنها :
نمی دونم ، ولی این روزا با تمام مشکلات خیلی عشقولانه هستم . خداوند عاقبت امر را به خیر کند

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ بارون :
تمنا می نمایم ، لطف دارید
شما ایضا به ما منت گذارید

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ فریده :
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

mahan گفت...

خوبه یک ذره هم عاشقانه خیر باشد

انوشیروان بهدین گفت...

پاسخ ماهان:
خیر است ان شا الله