۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

نه بدان بی نمکی نه به این شوری شور


شاگردام  این هفته ما را منور کردن همه پسرا ریخته بودن تو کوپه ما بزن و برقص هفته پیش راهمون نمی دادن این هفته نمی شد از کوپه بیرونشون کرد
فقط من مونده اندر کف که این کمر اینا دارن یا ..................................

۸ نظر:

سایان گفت...

احتمالا شاگردات وبلاگتو میخونن از ترس افتادن این هفته خواستن سسنگ تموم بزارن. :d

آیین اهورایی گفت...

جواب سایان:
سنگ تموم تو سرشون بخوره نگذاشتن بخوابیم
دخترها لااقل حرف می زدن پچ پچ می کردن
اینا عربده می زدن

آیین اهورایی گفت...

جواب سایان:
سنگ تموم تو سرشون بخوره نگذاشتن بخوابیم
دخترها لااقل حرف می زدن پچ پچ می کردن
اینا عربده می زدن

بارون گفت...

معلومه استاد خوش اخلاقی هستین که پیشتون راحت بودم و ......
چشم میرم وبلاگ قبلی وسفرنامتونو از اول میخونم خالی از لطف نیست

آیین اهورایی گفت...

جواب بارون:
مگه بی کاری ؟؟؟ من دیگه تو اون وبلاگ نمی نویسم

بارون گفت...

جناب استاد عزیز میدونم نمینویسید دلم خواست که از ترکیه بیشتر بدونم ما که نمیریم .....
باید به شما یه مدرک فوق دکترا در زمینه ضایع کردن بدن .......

آیین اهورایی گفت...

جواب بارون :
خیلی مخلصیم

بارون گفت...

سلام آیین عزیز بیست و پنج شش ساله یه ذره مامانی مسلط به انگلیسیه نمازیه عاشق مولاناو.......اگه نمیگید بیکاری مگه ؟رفتم و همشو خوندم جالب بود ازمولانا گرفته تا بلیط و دختر روسو قایق سواریو نماز و حضور قلبو دخترای تایلنیو گرسنگیو خرید و جنبشو ساحلو محمودو قرآنو عینک و کلاهو و....... با اینکه وقت زیادی برد ولی خوندم و لذت بردم
ایشاله همیشه خوش باشید و از زندگی لذت ببرید....